شکوفه های صورتی | ||
گاهی اوقات همه ی آن چیزی که انسان نیاز دارد، دستی برای گرفتن و قلبی برای درک شدن است....... * التماس دعا *
[ چهارشنبه 88/8/20 ] [ 10:54 عصر ] [ صبا ]
به نام خدای مهربون سلام چند روز پیش رفته بودم جایی یه چیزی جالب یا شایدم تفکر بر انگیز دیدم اونجا همین طور که من نشسته بودم یه خانمی با 3 تا بچه کوچیک که هر کدوم به نظر می یومد 1 سالی با هم تفاوت سنی داشته باشن و بزرگترینشون هم حدود 4 سال داشت اومدن و نشستند روبروی ما که البته هر 3 تا هم پسر بودن چشمتون روز بد نبینه این 3 تا بچه آنقدر شیطون بودن که نگو نمی دونین چه شیطونی های که نمی کردن بعد از کلی دنبال هم دویدن و شیطونی با لاخره مامانشون پا شد اون کوچیکترشون را گرفت در همین حین دومیه افتاد زمین و شروع کرد به گریه کردن مامانش داشت اونا آروم می کرد که اون بزرگتره از پشت اومد و با پاهاش زد تو کمر مامانش آخی مامانه آه از نهادش بر اومد من هم که اونجا نشسته بودم و نگاه می کردم و داشتم به این فکر می کردم که واقعا تو این زمانه ای که بعضی از خانواده ها برای تربیت 1 فرزندشونم دچار مشکلند و اینکه هزارتا کتاب و کلاس و مشاوره می رند تا بتونن اونا خوب تربیت کنن اونو قت بعضی ها...... در همین فکر ها بودم که یکدفعه دیدم یه دختر 8 الی 9 ساله هم به جمع این خانواده پیوست اول گفتم حتما یکی از بچه های فامیلشونه اما این طور که مشخص بود این هم بچه همون خانم بود منم که دیگه داشتم کم کم اینجور می شدم که یه دختر دیگه هم اومد ..... خلاصه که اون حانواده هر 10 دقیقه رو به افزایش بود
اونجا بود که معنای واقعی زندگی کمتر، بچه بیشتر یا نههههه فرزند کمتر، زندگی بهتر را فهمیدم
[ شنبه 88/8/9 ] [ 11:2 عصر ] [ صبا ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |