شکوفه های صورتی | ||
به نام خدای مهربون سلام ازامروز با مامان شروع کردیم به خونه تکونی طبق معمول هر سال با زیرزمین شروع کردیم جایی که میشه یه عالمه خاطره توش پیدا کرد خاطرات خیلی خوبی که هیچ وقت نمی تونم فراموششون کنم وقتی داشتم جعبه کتابهامو می دیدم چشمم به کتابهای کودکیم افتاد کتابهایی که هر چند وقت بابا از سر کار که می یومدن برام یه چند تایی خریده بودن وای که اون روزا چه ذوقی می کردم براشون یه کتاب شعر بود که هر شب موقع خواب می خوندم و یه کتاب خاطرات زیارت این 2 تا را خیلی دوستشون داشتم حالا اینم یه شعر کوتاه از اون کتاب شعرم: ********** " احوالپرسی" پروانه از گل احوال پرسید گل گفت ((خوبم!)) پروانه خندید، گل بازتر شد با ناز خوابید پروانه دورش آرام رقصید. *********** وبعد از اون کتابهای دانشگاهم ،نقشه هام ،عکس هایی که با چه زحمتی برای کلاس تمرینهای معماریمون با دوستم می گرفتیم ماکتی که چندروز وچند شب وقت گذاشتیم برا درست کردنش وای چقدر وسایل خریدیم براش چقدر روش کار کردیم خیلی دوستشون دارم دونه دونه اونا برام پر از خاطرات قشنگه نمیدونم چرا یه دفعه دلم برا تک تک بچه ها تنگ شد برا اون تریا کلبه دانشگاه و اون ساندویچ های خوشمزش برا آتلیه هامون و برای همه چی......
*خاطره هم چیز خوبیه هااااااا* [ سه شنبه 88/11/20 ] [ 3:42 عصر ] [ صبا ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |