شکوفه های صورتی | ||
به نام خدای مهربون سلام چند وقتی هست که صبح کلاس و.... ندارم و تا ساعت 9.30 الی 10 خوابم امروز صبح ساعت 8 باید می رفتم کلاس زنگ موبایلمو از شب قبل می گذارم روی ساعت 6.30 صبح ساعت 6.30 زنگ می خوره پامیشم خاموشش می کن و باز می خوابم حالا هم استرس دیر نشدن را دارم و هم شدیدن خوابم می یاد یه چند باری بلند می شم ساعت و می بینم و می خوابم دفعه آخر خواب می بینم یه عالمه مهمون اومده خونمون و منم دیرم شده
اینقدر خوابم می یاد که....... که یه فکری به ذهنم می رسه تو خوابم چقدر فکرم کار می کنه دستش درد نکنه
به دوستم اس ام اس یا همون پیامک خودمون را می دم که می خوای ساعت بعدی کلاس را بریم (چون ساعت 10باز همون کلاس بود) یکییییییییییی به من بگه چرا وقتی می دونی اون موقع جواب نمی ده اس ام اس می دی خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خلاصه به این نتیجه می رسم که باید با هر سختی هست از خواب ناز بیدار بشم کارهامو می کنم و ساعت 8 از خونه می رم بیرون جالب اینجاست من ساعت 8 با دوستم قرار دارم دستم درد نکنه البته دوستم به این چیزا عادت داره نگران نیستم (خوب دیگه بعد از 12 سال دوستیه دیگه) وقتی بهش می رسم خندم می گیره همچین وقتا نمی دونم چرا خندم می گیره اونم یه لبخند معنی داری می زنه و به طرف کلاس حرکت می کنیم فکر می کنیم دیر شده و اون مسیر را با سرعت می ریم اما وقتی می رسیم استاد هنوز نیومده میشنیم و منتظر استاد وایییییی چقدر خوابم می یاد دوستم با هام حرف می زنه و بعضی .وفتام از اون بیمزه بازیااااا منم حوصله ندارم فقط سرمو تکون می دم تا اینکه ادامه دارد.... پ.ن: دیروز روز تولد یه استاد بود یه استادی که تو این دنیای مجازی خیلی چیزا ازشون یاد گرفتم و خوبیهاشونو هیچ وقت فراموش نمی کنم استاد تولدت مبارک [ یکشنبه 89/1/22 ] [ 11:12 صبح ] [ صبا ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |